نویسنده: محمدرضا چاوشی

امتیاز به فیلم: 7 از 10

یورگوس لانتیموس در فیلم خرچنگ دو جهان کاملاً متفاوت و متضاد را برای تماشاگر خلق می‌کند. دو لوکیشن و فضاسازی متنوع که با شخصیت‌پردازی‌های متفاوت همراه است. برای اینکه با این فیلم همراه شویم لازم است کمی از دنیای منطقی و حساب شده‌ای که در ذهنمان ترسیم کرده‌ایم فاصله بگیریم و درگیر این نباشیم که شهری که در فیلم نمایش داده می‌شود کجاست؟ این هتل چرا اینگونه است؟ چرا انسان‌ها به جنگل پناه برده‌اند؟ مگر چنین چیزی ممکن است؟ و سؤالاتی از جنس دو دو تا چهارتا را کنار بگذاریم. همه چیز در این فیلم نمادین است و استعاره‌ای است از زندگی تلخ امروز بشر.

انسان ذاتاً موجودی است اجتماعی و لانتیموس نیز فیلم خود را با تبیین همین نکته آغاز می‌کند. همسر دیوید (کالین فارل) پس از حدود دوازده سال او را ترک کرده است. و دیوید پس از این ماجرا به هتلی می‌آید تا ظرف 45 روز، زوجی دیگر را برای خود پیدا کند، در غیر این صورت به یک حیوان تبدیل خواهد شد. افراد خودشان انتخاب می‌کنند که به چه حیوانی تبدیل شوند و دیوید خرچنگ را انتخاب می‌کند چراکه علاوه بر عمر زیاد، خرچنگ‌ها تا آخر عمرشان همراهِ جفت خود باقی می‌مانند کاری که همسر دیوید با او نکرد.

کالین فارل به خوبی توانسته است نقش دیوید که فردی ناراحت، افسرده، خشک و انتقام‌جو است را بازی کند و کاملاً با فضای سرد فیلم هماهنگ است. خروج دیوید از شهر و آمدنش به آن هتل دو علت دارد، علتی درونی و علتی بیرونی. علت نخست را همان ابتدای فیلم از زبان خودش می‌شنویم، او تاکنون هیچ‌گاه تنها نبوده است و برای چنین فردی تنهایی قابل تحمل نیست. علت دیگر را هم در ادامه و در سکانس خرید از فروشگاه متوجه می‌شویم. آن جایی که پلیس به افرادی که تنها هستند مظنون می‌شود و قصد بازداشت آنان را دارد. این یعنی آن شهر جای مجرد‌ها نیست و شرط اول زیستن در آن متأهل بودن است.

نیمه نخست فیلم دنیایی را به تصویر می‌کشد که در آن، زندگی مجردی، سخت و مذموم و طاقت‌فرساست و همه در تلاش هستند شریکی برای زندگی خود پیدا کنند. در آغاز فیلم، پرسنل هتل مرز بین مجرد‌ها و زوج‌ها را به دیوید یادآور می‌شود. مجرد‌ها می‌توانند اسکواش و گلف بازی کنند و استفاده از زمین تنیس و والیبال مخصوص زوج‌هاست. این یعنی اگر مجرد باشید بسیاری از امکانات را از دست خواهید داد. دیوید در ادامه مجبور است یک روز را با یک دست زندگی کند و از دست دیگرش استفاده نکند تا بفهمد زندگی یک نفره چقدر سخت است و اگر یک تبدیل شود به دو، بسیاری از مشکلات حل خواهد شد. در سکانسی دیگر، مسئولان هتل با اجرای نمایش‌هایی، معایب تنها بودن و مزایای باهم بودن را در قالب مثال‌هایی همچون خفگی حین غذا خوردن و نشان می‌دهند و این‌طور القا می‌کنند که اگر تنها نباشیم به سود ماست. لانتیموس در این‌جا با استفاده آگاهانه و عمدی از ساده‌ترین و سطحی‌ترین مثال‌ها، نگاه ظاهربینانه و تنزل یافته بشر امروز به مقوله عشق و تشکیل خانواده را به باد انتقاد می‌گیرد.

تمام افرادی که در هتل جمع شده‌اند به دنبال شریکی می‌گردند که متناسب با آن‌ها باشد اما تناسب از چه نظر؟ همه به دنبال یک اشتراک ظاهری‌اند. این وجه اشتراک می‌تواند یک پای لنگ، نزدیک‌بینی چشم، قساوت قلب، خون دماغ شدن و مواردی از این دست باشد. با توجه به اینکه تنها 45 روز فرصت باقی است تا افراد زوج مناسب خود را بیابند، عده‌ای به دروغ متوسل می‌شوند تا از تبدیل شدن به حیوان نجات یابند. در فیلم فردی را می‌بینیم که بینی خود را به در و دیوار می‌کوبد تا خون‌ریزی کند و به این ترتیب خود را با زنی که مشکل خون دماغ شدن دارد، همسان و متناسب نشان دهد. دیوید نیز وقتی به هفته آخر اقامت خود در هتل می‌رسد و فرد مناسبی را نمی‌تواند پیدا کند از ترس تبدیل شدن به حیوان، به دروغ و نیرنگ متوسل می‌شود تا با زنی خشن و بی‌رحم ازدواج کند این درحالی است که وقتی طرف مقابل او، این ماجرا را می‌فهمد با جدیت و عصبانیت به او می‌گوید: مگه نمی‌دونستی که رابطه نمی‌تونه بر مبنای دروغ پایه‌گذاری بشه» این یکی از اصلی‌ترین حرف‌های لانتیموس در این فیلم است که از زبان شخصیت داستان خارج می‌شود. دنیای مدرن امروز باعث شده است این اصل بدیهی و ساده که نباید با دروغ رابطه‌ای را آغاز کنیم به فراموشی سپرده شود. خرچنگ به خوبی به ما نشان می‌دهد که چنین رابطه‌ای پایدار نخواهد بود و با کوچک‌ترین ضربه‌ای خواهد شکست.

اما چرا 45 روز؟ به راستی مگر می‌توان در 45 روز بهترین گزینه را برای ازدواج پیدا کرد؟ 45 روز بیانگر عدم صبوری مردم امروز در رسیدن به خواسته‌هایشان است. غالب مردمان امروز می‌خواهند خیلی سریع به هدف خود برسند و عشق و علاقه را در ظاهر خلاصه می‌کنند در این جاست که باطن افراد و بسیاری دیگر از ملاک‌ها و مسائل به حاشیه رانده می‌شود. گاهی از دروغ و یا هر وسیله‌ دیگری برای رسیدن به مقصود استفاده می‌شود و این مسئله به خوبی در فیلم خرچنگ نمایان است.

نیمه دوم فیلم خرچنگ، جهانی را پیش روی ما قرار می‌دهد که صد و هشتاد درجه با آن‌چه پیش از این دیدیم در تضاد است. دیوید پس از اینکه در پیدا کردن همسر مناسب خود ناموفق است از هتل فرار می‌کند و به جنگل پناه می‌آورد. افرادی که در جنگل هستند زندگی انفرادی را بهترین سبک زندگی می‌دانند و هرگونه رفتار یا اعمالی که به عشق و علاقه و ازدواج منجر شود را مردود و ممنوع قلمداد می‌کنند. دو سکانس رقص در فیلم خرچنگ وجود دارد که به زیبایی تفاوت فاحش دو نگاه را به تصویر می‌کشد. یکی در هتل و دیگری در جنگل. در اولی افراد به دنبال یک زوج می‌گردند تا با او برقصند و هدف از برگزاری آن مراسم نیز آشنایی و یافتن یک همراه است اما در جنگل افراد باید به تنهایی به موسیقی گوش بدهند و به تنهایی برقصند. آن‌ها حتی اگر بخواهند که باهم باشند نیز نمی‌توانند چون در این‌صورت قانون آن‌جا را زیر پا گذاشته‌اند.

در ادامه فیلم، دیوید با زنی آشنا می‌شود که یک وجه اشتراک با او دارد و آن نزدیک‌بینی چشم آن‌هاست. علاقه آن‌ها به یکدیگر روز به روز بیشتر می‌شود تا جایی که رهبر مجرد‌ها به این موضوع پی می‌برد و برای مجازات این قانون‌شکنی، زن را به شهر و به نزد پزشکی می‌برد تا چشمان زن را کور کند. وقتی دیوید این موضوع را متوجه می‌شود بسیار ناراحت شده و به دنبال وجه اشتراک دیگری می‌گردد اما هرچه تلاش می‌کند راه به جایی نمی‌برد و دیگر ادامه این روند برایش ممکن نیست.

 لانتیموس پرسش اساسی دیگری را در این‌جا مطرح می‌کند و آن این است که اگر عشق این دو به یکدیگر حقیقی بود با از بین رفتن وجه اشتراک ظاهریشان، از بین می‌رفت؟ دیوید نیز همچون سایر آدم‌های فیلم در حصار ظاهر بینی است و ماهیت عشق را درک نکرده است و به نظر می‌رسد این رابطه هیچ تفاوتی با رابطه سایر افرادی که در هتل دیدیم ندارد.

 در بخشی از فیلم مجرد‌ها به هتل نفوذ می‌کنند و ما در ابتدا گمان می‌بریم که قصد کشتن ساکنین هتل را دارند اما آنان زوج‌ها را در موقعیتی قرار می‌دهند که عشق و محبت سست و ساختگی‌شان آشکار می‌شود و به این ترتیب دیگر خودشان حاضر نیستند با یکدیگر زندگی کنند. رئیس و صاحب تشکیلات هتل نیز از این قاعده مستثنی نیست. لانتیموس با این سکانس تلنگری می‌زند به مردم امروز که آیا واقعاً عاشق یکدیگرند یا وانمود می‌کنند که عاشق هستند؟ آیا وقتی در خطر و یا شرایط سختی قرار گیرند باز هم حاضرند همراه هم باشند یا به سادگی یکدیگر را ترک می‌کنند؟ آیا زندگی ما هم همچون شخصیت‌های فیلم خرچنگ است؟ آیا انتخاب‌ها و قضاوت‌های ما هم از روی ظاهر یکدیگر است؟ تمام این‌ها پرسش‌هایی است که فیلم خرچنگ با نگاه انتقادی خود به مسئله عشق در جهان مدرن مطرح کرده و ما را به فکر درباره آن‌ها وادار می‌کند.

در سکانس پایانی دیوید تصمیم می‌گیرد خود را نابینا کند تا همچون قبل، وجه اشتراکی با زنی که دوستش دارد پیدا کند و زن نیز هیچ مخالفتی با آن ندارد اما پایان فیلم باز است و ما هرگز نمی‌بینیم که دیوید این کار را انجام می‌دهد یا نه. آیا او حاضر است تا این حد به خاطر زنی که دوستش دارد هزینه بدهد.

اگرچه فیلم خرچنگ جغرافیای مکانی مشخصی به ما نمی‌دهد و ممکن است جهان فیلم برای بیننده عجیب و غریب و حتی در برخی از صحنه‌ها کمدی جلوه کند اما خوب که نگاه کنیم خواهیم دید که آن بازتابی است از زندگی ما، بازتابی عریان و تلخ از آن‌چه امروز، جهان به خود می‌بیند. آدم‌های فیلم خرچنگ شخصیت‌های تخیلی یا فضایی نیستند بلکه اگر کمی با تأمل به آن بنگریم شاید خود ما یکی از آن‌ها باشیم. این لحن استعاری را اگرچه در سایر فیلم‌های لانتیموس نیز می‌بینیم اما در این اثرش نمود بارز‌تری دارد. اگرچه برخی دندان نیش [2]را بهترین فیلم لانتیموس می‌دانند اما به عقیده من، خرچنگ مخاطبان بسیار بیشتری را درگیر خود می‌کند و برای آنان کاملاً ملموس خواهد بود و حتی اگر در یاد‌ها نماند، بیننده را برای ساعاتی به فکر وا می‌دارد.

 



[1] The Lobster

[2] Dogtooth

«کفرناحوم» مرزی بین سیاهی و واقعیت

نگاهی به اتحادیه ابلهان

یادداشتی بر فیلم ساعت ها, The Hours, یک ارزیابی فرمال

فیلم ,دیوید ,هتل ,می‌شود ,یک ,خرچنگ ,فیلم خرچنگ ,و به ,را به ,است و ,که در

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

... تاپ اینستا منتظران صبح امید اصفهان منتخب کانال های فرهنگیان در پیام رسان سروش مجله خبری پرشیا پرس داروخانه زرگری سایت هواداری میثم ابراهیمی هود،سینک،گاز،فر وی کارن خرید از ebay - خرید از آمازون - خرید از امازون همه چیز دان